چراغهاي خاموش

اين سايت اطلاعات عمومي و گهگاه تخصصي فلسفي را در اختيار كاربران قرار مي دهد.

پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۰۳

محروميت نسبي و جايگاه آن در تبليغات بازرگاني

۱۹۵ بازديد

محروميت نسبي، ارتباط وثيقي با بسياري از شورش­هاي اجتماعي كه در طول تاريخ بوجود آمده است، دارد زيرا در صورت احساس محروميت نسبي از سوي افراد، زمينه­هاي نارضايتي از قدرت حاكم، فراهم مي­شود و به شورش عليه حكومت مي­انجامد. نظريۀ محروميت نسبي، براي نخستين بار توسط نويسندگان كتاب «سرباز آمريكايي» در دهۀ 1940 به كار رفت، اما پيش از اين، دو روان­شناس به نامهاي دلارد و ميلر، در سال 1939 نظريه­اي روان­شناسي ارائه نمودند و گفتند: «افرادي كه دچار نااميدي مي­شوند، در آن صورت به طور عمومي عصباني و پرخاشگر شده و مي­خواهند دقّ دلي خود را خالي كنند»

    محروميت نسبي، به معناي شكافي است كه ميان انتظارات ارزشيو توانايي­هاي ارزشي متصوّر، قرار دارد. بنابراين، يك فرد به ميزان شكافي كه ميان انتظارات و توانايي­هاي متصوّرش وجود دارد، داراي محروميت نسبي است . معنا و مفهوم محروميت نسبي ناشي از تصوّر و برداشتي است كه انسان و فرد از وضعيت خود، در شرايط موجود و مقايسه­اش با شرايط مطلوب و ايده­آل، پديد مي­آورد كه داراي ريشه­هاي روان­شناختي است. لذا، با توجّه به اينكه رسيدن به موقعيت­هاي بالاي اقتصادي براي افراد مطلوب است، چون آنان در مقايسۀ خود با افرادي كه اين موقعيت را به دست آورده­اند، فاصله مشاهده مي­كنند، احساس محروميت نسبي پديدار مي­شود. به طور خلاصه، افراد در صورت مشاهدۀ شكاف ميان «آنچه هست» با «آنچه بايد»، دچار اين احساس مي­شوند كه از يك سري امكانات محرومند. بنابراين، برخي معتقدند كه اين محروميت زماني اتفاق مي­افتد كه اولاً: مردم به چيزي ميل پيدا كنند كه آن را ندارند؛ ثانياً: خود را مستحق داشتن آن بدانند و در نهايت، به خاطر ناتواني در نداشتن آن، خود را مقصر ندانند.

  يكي از خطراتي كه تبليغات بازرگاني به همراه دارد، ناديده گرفتن تعداد زيادي از مردم در آگهي­هاي بازرگاني است. اين موضوع، خصوصاً در ارتباط با مسألۀ فقر در جوامع، قابل بررسي است. آن­چه حس فقدان و فقر را دشوارتر مي­كند اين است كه انسان فقير امروزي بر خلاف روزگار گذشته، انتظاراتش بيش از دارايي­اش مي­باشد و با ديدن تبليغات، الگوهاي ايده­آل زندگي مادي را مي­بيند و آن­ها را طلب مي­كند. اگر تبليغات تجاري همواره در پي جذب مشترياني كه اقشار پردرآمد جامعه هستند، باشند، به ناچار، صرفاً افرادي را كه داراي اين سبك زندگي هستند، نشان خواهند داد، كه نيازهاي آنان و نوع زندگي آن­ها هيچ شباهتي با نيازها و سبك زندگي اقشار پايين جامعه ندارد. بنابراين، با ديدن اين آگهي­ها كه در همۀ ابعاد زندگي افراد وارد مي­شود، هم حس كاذب نيازهاي جديد را كه در واقع نيازهاي آن­ها محسوب نمي­شود، پيدا خواهند كرد، و هم با ديدن اين سبك زندگي كه هيچ تناسبي با سطح زندگي آن­ها ندارد و نه توان حصول چنين زندگي­اي را دارند، افسوس خواهند خورد و در نتيجه، احساس محروميت نسبي خواهند كرد. محروميت نسبي موجب بروز نارضايتي در افراد مي­گردد و نارضايتي، محرّكي كلّي براي اقدام عليه منبع محروميت است. بنابراين، افراد در اثر احساس محروميت نسبي كه –تحت تأثير تبليغات بازرگاني پيدا مي­كنند، دچار عقده­هاي رواني شده و چون رفتار نتيجۀ مكالمۀ بين مغز و تجربه­اي است كه به دست مي­آوريم، از خود رفتارهاي پرخاشگرانه بروز داده و حتي ممكن است در اين مورد، اقدامات نابه­هنجاري انجام دهند كه امنيّت اجتماعي جامعه را به خطر مي­اندازد. از اين رو، دولت­ها بايد براي كاهش آسيب­هاي وارده از اين راه به افراد، قوانيني را به منظور ايجاد محدوديت در تبليغ محصولات توليدي، وضع نمايند.



[i] انتظارات ارزشي عبارتند از: درآمد، ثروت، موقعيت، كيفيت زندگي و حقوق سياسي كه افراد فكر مي­كنند بايد آن­ها را به دست آورند.

[ii] توانايي­هاي ارزشيِ مقصود، عبارتند از: درآمد، ثروت و... كه افراد معتقدند در آينده به دست خواهند آورد.

تبليغات

۲۱۱ بازديد

رسانه­ هاي جمعي سه نوع پيام عرضه مي­كنند: اخبار، سرگرمي­ها و تبليغات. هدف رسانه­ هاي جمعي از ارسال پيام­هاي خبري، ايجاد اين احساس در مخاطبان است كه آگاه شده­اند و هدف آن­ها از ارسال پيام­هاي سرگرمي، ايجاد اين احساس در مخاطبان است كه دارند احساسي مطبوع، به ويژه، خنده، جذابيت شخصيت، يا ترس تخيلي را تجربه مي­كنند و بالاخره هدف آن­ها از ارسال پيام­هاي تبليغي ايجاد اين احساس در دست­اندركاران شركت­هاي تبليغ­كننده است كه پيام­هاي تبليغي مذكور، مخاطبان را از نظر شناخت، طرز برخوردها يا رفتار، دچار تغيير مي­كند.

   هدف تبليغات سياسي مي­تواند تحت تأثير قرار دادن افراد، براي پذيرش نگرش­هايي باشد كه اين امر در ارتباط با م�%